سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارت‌هایی شلوغ‌تر از وزارت گردشگری!


 

  • سفارت‌هایی شلوغ‌تر از وزارت گردشگری!

    شیرین، نصف جمعیت‌مان به فکر مهاجرت اند آنوقت آنها به فکر جذب توریستند! کسی هم نیست بگوید؛ مارادونا را ول کنید و بچسبید به غضنفر! سر جدتان نگذارید تیم‌مان این‌همه گل بخورد، گل زدن پیش‌کش!
    حال به جز آنهایی که فرار مغز و جلای وطن می‌کنند و یا برای پناهندگی، خودشان را به کشورهای دیگر لوس می‌کنند؛ یک مسابقه هم بین مسافران زیارتی و سیاحتی ما راه افتاده است که هر کدام‌شان آن یکی را محکوم می‌کند که ارز کشور را دارد خاک بر سر می کند! خلاصه اینطوری، وجدان خود را برای خروج ارز راحت می‌کنند! هر کس به طریقی دل ما را می‌شکند.      

    اگر شخص بیکاری بیاید و بودجه‌هایی که بابت سمینارها، نشست‌ها، نمایشگاه‌های داخلی - خارجی؛ آموزش و تحقیقات‌ را با موضوع گردشگری حساب و کتاب کند و بعد هم؛ ارزهای بی‌زبانی که همراه مسافران؛ مهاجران؛ خریداران ملک و... از کشور سرریز شده را به سر جمع آنها اضافه کند، قطعا خیلی بیشتر از ارزی می‌شود که قرار است توریست‌ها به کشورمان سرازیر کنند! بعبارتی؛ میلیاردها خرج می‌کنیم تا در آمارها نشان دهیم: میلیون‌ها ارز وارد کشور کردیم! تازه بعد از آنکه به هزار زور و زحمت آنها را به کشور کشاندیم، شلوارشان را پایین و دار و ندارشان را بالا می‌کشیم! طبق آمارهای جهانی هر 6 توریست خارجی یک شغل ایجاد می‌کند اما با توجه به اتفاقات اخیر، در کشور ما هر 1 توریست خارجی یک شغل ایجاد می‌کند! یعنی هر توریست خارجی برای همان شخصی که جیبش را خالی کرده یک شغل مناسب دست و پا کرده!  

    جالب آنکه در همه این اقدامات به هزاران نفری که خودشان می‌دانند رونق گردشگری خیلی خوب است سعی می‌شود با نمودار و رسم شکل حالی کنند؛ رونق گردشگری خیلی خوب است! بعد هم می‌روند خانه تا روی این موضوع تفحص کنند که رونق گردشگری چقدر می‌تواند خوب باشد! گفتم که کلهم باحالیم!
    اما با همه این احوال، مسئولین پیگیر، همچنان ول‌کن ماجرا نیستند و در همین راستا این بار شق‌القمر کردند و پای «وزارت گردشگری» را برای رونق توریسم باز کردند! قبول بفرمایید با این داستان‌ها؛ انگار داریم «گردشگری بازی» می‌کنیم! همه دورهم جمع می‌شویم تا قربان صدقه گردشگران خارجی برویم و گردشگران خارجی نمک نشناس هم، حواس‌شان جاهای دیگر است! امان از این عشق یک طرفه که همیشه باعث دردسر بوده و هست! راستی چرا توریست‌ها باید زور بالای سرشان باشد و  با زبان آدمیزاد نمی‌فهمند که ایران برای مقصد سفر، گل و بلبل است؟! کسی چه می داند؛ شاید؛ جذب گردشگر با صید ماهی تفاوت داشته باشد!

    می دانید کجای کارمان باد می‌دهد؟ کسی دلش اینجا نیست! برخی «مسئولین دلسوز»، خراب ماموریت‌های خارجی؛ صدور ژن‌های خوب و اخذ ویزاهای دوتابعیتی‌اند و «ملت نیم‌سوز»، کشته پناهندگی و سیتی‌زن شدن و البته همه با هم، به فکر جذب گردشگر! معلوم نیست با این اشتیاقی که در چشمان‌مان برای دیار فرنگ‌ دو دو می‌زند و با دلی که برای رفتن به آنجا تاپ تاپ می‌زند چه کسی دل و دماغ این را دارد که جلوی پای‌ توریست‌ها آب و جارو بزند؟

    راستی؛ کمی خنده دار نیست که سفارت‌های داخل کشورمان از وزارت گردشگری‌ شلوغ‌تر باشند؟! می‌ گویید به استناد کدام تحقیق این چیزها را رو کرده‌ام؟ فقط کافیست سوژه آگهی‌های تبلیغاتی «رسانه ملی» با «رسانه‌های غیر ملی» را مقایسه کنید تا حساب کار دست‌تان بیاید: «سر دوش سوبان و دوغ آلیس» و «اقامت دائم؛ فروش ملک و اخذ ویزای کاری و تحصیلی»! آیا اگر یک توریست قدر سیب زمینی پخته هم ضریب هوشی داشته باشد، برای مسافرت جایی را انتخاب می‌کند که اهالیش در آنجا قرار ندارند و به فکر فرارند؟! حالا باز بیایید وزارت نوبر کنید و نو نوار!

    انصافا فقط هزینه تابلوهایی که قرار است سردر اتاق کارمندان برای معرفی‌شان در وزارت خانه گردشگری نصب شوند را حساب کنید؟ بودجه ماموریت‌های خارجی؛ نمایشگاه ها؛ سمینارها؛ آموزش ها؛ طرح های تحقیقاتی و ایضا حقوق و تشریفات شان پیش‌کش!  تازه ممکن است با همه این احوال؛ وزارت خانه فوق مثلا برای فعالیت آن روستایی که در شیراز کسب و کار توریستی راه اندخته بود مجوز ندهد! یا احتمالا کلی خرج خواهد کرد تا فیلمی بسازد که در آن چند توریست خارجی متفق القول بگویند: ما فکر می‌کردیم ایرانیان شترسوار می‌شوند و گاو می‌چرانند اما حالا با کمال تعجب می‌بینیم که پراید سوار می‌شوند و غاز می‌چرانند! بد نیست بعد از 40 سال به فکر ساخت‌ها و زیر ساخت‌ها بودن و نگرانی از کمی دستشویی و هتل برای توریست‌ها شدن؛  کمی هم مهندسی فرهنگی شود شاید این درد بی‌درمان‌مان بالاخره با این نسخه دوا شود! مثلا چرا جایگاه فرهنگ و هنر در کشور این است؟ چرا اوضاع تیراژ کتاب اینقدر وخیم است؟ چرا اوضاع فرهنگی و اخلاقی مردم تا این حد خیط است؟ و چرا تصور مردم جهان از کشور ما این است؟!    

    البته این را هم بگوییم که ... ما دیگر آنقدر بزرگ شده‌ایم که بفهمیم؛ طرح‌هایی «با نام ما و به کام دیگری» یعنی چه؟!

    *  طنزنویس