سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه به کتاب محمد سرافراز؛ ناسازگاری ایرانی


 

  • نگاه به کتاب محمد سرافراز؛ ناسازگاری ایرانی

    در مورد این کتاب، حرف و حدیثهای مفصلی نوشته و گفته شده است. برخی ابراز خوشحالی کردند که یک نفر پیدا شده و اسرار مگو هویدا کرده است. عده دیگری هم تحسین می کنند که مرحبا چه جسارتی و چه شجاعتی. عده دیگری هم به تحلیل ابعاد اطلاعات مطرح در این کتاب نشسته اند... اما به عنوان یک ایرانی، ترسی که از خواندن این کتاب به وجودم رخنه می کند را کتمان کردن نمی توانم.

    یک- نامه معاون اول احمدی‌نژاد
    قبل از پرداختن به بحث کتاب سرافراز، یک سوال را باهم مرور کنیم: «چقدر بین این کتاب و نام? معاون اول احمدی نژاد (محمدرضا رحیمی) فرق هست؟» ماهیت این «کتاب و آن نامه» چقدر باهم تفاوت دارد؟ محمدرضا رحیمی، سالها یار غار و در دولت دوم محمد احمدی نژاد «معاون اول» او بود؛ ولی بعد از چندین و چندسال کار مشترک، با انتشار نامه ای سرگشاده علیه رفیق خود، به انتقاد شدید از احمدی نژاد پرداخت. سوال اینجاست که آیا می توان از منظری فراتر از مباحث سیاسی/حاکمیتی به این بحث پرداخت؟

    دو- بنگاه‌های اقتصادی ژاپنی
    طی حدود یازده سال گذشته یکی از مهمترین دغدغه های ذهنی اینجانب، تاریخچه و سرنوشت بنگاههای بزرگ اقتصادی ژاپنی بوده است. سرنوشت سونی، پاناسونیک، سومی تومو، توشیبا، هوندا، تویوتا، میتسوبیشی، هیتاچی و... محل دغدغه مطالعاتی سالهای اخیر بود.
    هر یک از این بنگاهها و هر یک از این «نامها»، طی چند دهه گذشته حجم زیادی اختراع، محصول و کالا تولید و به جامعه بشری تقدیم کرده اند. متناظر با آن، حجم زیادی هم ارز (پول) از خارج از ژاپن، به داخل ژاپن کشیده اند.

    طی سالهای اخیر هرچه که بیشتر درباره این "نامها" خواندم و هرچه که بیشتر با روحیه حساس ژاپنی آشنا شدم، یک موضوع برایم بیشتر پررنگ شد: «هیات مدیره تویوتا، سالهاست که در "یک سال کاری" ، گردش مالی "چند برابر پول نفت ایران" را مدیریت می کنند». یعنی «یک شرکت» چند برابر «یک کشور» گردش مالی داراست. مثلا در سال 2017 این هیات مدیره، شش برابر فروش نفت کشور ایران را مدیریت کرد؛ کالا تولید کرد و به "دیگران" فروخت و پول به "داخل تویوتا" آورد. اما چرا نمی شنویم که هر دو-سه سال یکبار، یک نفر از اعضای این هیات مدیره پیدا شود که انشعاب کند و به تعبیر خودمانی «بزند بیرون» و شرکتِ خودش را راه بیندازد و با رسانه ها علیه مابقی اعضای هیات مدیره مصاحبه ها کند؟
    و کتاب خاطره ها منتشر کند؟

    رمز برقراری یا ماندگار شدن تویوتا (و نامهای مشابه) در چیست؟ در «اختراعات» گسترده؟ در «روشهای بازرگانی»؟ در تکنیکهای «مدیریت»؟ مانا شدن و ماندگاری این غولهای بزرگ اقتصادی، در نحوه تعامل اعضای هیات مدیره با همدیگر است.

    «ژاپنی ها، مسائلشان را درون خودشان حل و فصل می کنند»

    ما ایرانیان در مسیر توسعه، همیشه در جستجوی «فن آوری» یا تکنولوژی بوده ایم حال آنکه ماجرا بیش از آنکه به فن آوری ربط داشته باشد، موضوعی انسانی/رفتاری است.

    صد وبیست وهفت سال است که یک شرکت عمرانی به نام «اوبایاشی» پروژه های بزرگ سازه ای را در ژاپن اجرا می کند. یعنی «چهار نسل» مهندسین اعضای هیات مدیره اوبایاشی، توانسته اند از متلاشی شدن یک نام جلوگیری کنند. هر شش-هفت سال، یکی نیامده از شرکت، بیرون بزند و «شرکت خودش» را تاسیس کند. در سال 2018 سود خالص این شرکت، از کل بودجه وزارت مسکن و شهرسازی ایران بیشتر بوده است.  

    سه- کجا پنهان شود رازی، کز او سازند محفل‌ها؟
    نکته جالب اینکه این دست مسائل رفتاری/انسانی، قابل پنهان کردن و مخفی کاری نیست. چند سال اخیر، در تلاطم بحرانهای مالی شرکت توشیبا، و در مسیر دردناکی که به متلاشی شدن و «ورشکستگی» این غول فن آوری منتهی شد، ماجرای اختلاف رئیس هیات مدیره توشیبا با مدیرعامل، نقل محافل شده بود! (درباره این شرکت بسیار نوشته ام).
    همان زمان این سوال پیش می آمد که چرا این «ماجرای توشیبا» هر سال برای یکی از «آن نامها» پیش نمی آید؟ چرا؟

    هیات مدیره هیتاچی چرا اینطور با هم گلاویز نمی شوند؟! اعضای هیات مدیره سوزوکی چه قُرصی مصرف می کنند که هر سال یکی از آنها «اعلام استقلال» نمی کند؟ چرا هر روز یکی از هیات مدیره میتسوبیشی مقابل دوربین رسانه ها نمی نشیند و از ماجرای «سوء مدیریتهای گسترده در میتسوبیشی» خاطره گویی نمی کند؟

    وقتی که شنیدم مجموعه ای از همین غولهای بزرگ اقتصادی دورهم جمع شده اند و فروشگاه زنجیره ای «سوگو» را تشکیل داده اند، فهمیدم حرف سعدی که «دو درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند» چرندی بیش نیست. ژاپن، سرزمینی است که امپراطورهای صنعت و پول، دور یک میز باهم می نشینند و باهم «کار» می کنند.

    چهار- هیات مدیره فیس‌بوک
    با یکی از مهندسین فیس بوک صحبت می کردم. پرسیدم فیس بوک الان چقدر عضو دارد؟ گفت تعداد کاربر فعال حدود  یک میلیارد و ششصد میلیون نفر است. ولی در اینستاگرام هم حدود یک میلیارد نفر عضو فعال داریم. آیا خبر داری که فیس بوک، اینستاگرام را خریده؟ ... یک لحظه سعی می کنم به این اعداد فکر کنم! کسی، یا کسانی صبح که در پشت میز کارشان می نشینند به اطلاعات شخصی و زندگیِ حدود دو میلیارد و ششصد میلیون نفر آدم کره زمین دسترسی داشته باشند. عجب حجم دیتا یی و عجب قدرتی!... چطور ساز و کاری در میان ده نفر گرداندگانِ اصلی فیس بوک برقرار است که یک روز، یکی با بقیه دعوایش نمی شود و نمی زند زیر میزِ بازی و یک بلایی سر بخشی از این حجم عظیم دیتا بیاورد؟ یا بیاید و مقابل دوربین ها بنشیند و اطلاعات محرمانه یا به قول امروزی ها «ناگفته هایی» از آن چند نفر دیگر بگوید؟ چطور می شود که سازوکارهای قانونی/اخلاقی بین چند نفر "آدم" این میزان تاب آوری دارد که یک گردش مالی چهل میلیارد دلاری (معادل فروش نفت ایران در سال 2017) را در یکسال هدایت می کنند و با هم دعوایشان نمی شود؟

    پنج- سرافراز یا محمدرضا رحیمی، ماجرا چه فرقی می‌کند؟
    ما ایرانیان در برابر یک سوال مشخص قرار داریم. فراتر از اینکه درباره محمد سرافراز حرف می زنیم یا محمدرضا رحیمی، بحث اصلی اینجاست که ما در باهم کار کردن هایمان، عاجزیم از اینکه مسائلمان را باهم حل و فصل کنیم. شاید دل خیلی ها خنک شد وقتی که رحیمی علیه احمدی نژاد نامه نوشت. به همین سیاق ممکن است دلهایی خنک شود وقتی که یک سرافراز نامی، پیدا شود و علیه مجموعه گردانندگان صداوسیما نامه/کتاب بنویسد؛ و لابد به همین منوال عجیب نیست اگر فردا اسحق جهانگیری هم پس از هشت سال رفاقت و معاون اولی علیه حسن روحانی نامه بنویسد و مقابل دوربین خشت خام بنشیند؛ ولی از سوال اصلی نباید فرار کنیم:
    «وقتی این اوجِ سازگاری رفقا و افراد همفکر/هم تیپ با همدیگر است، وای به حال دیگران».

    مسئله سرافراز را اینجور بخوانیم: یک نفر در «سیستمی» سالها (بیش از بیست سال!) کار کرده و محرمِ محرمانه ترین مسائل آن سیستم بوده است. به محض اینکه با آن سازمان/سیستم دچار مشکل می شود، مسئله اش را در یوتیوب و در آپارات و اینستاگرام خانم میرقلی خان و در انتشار کتاب الکترونیکی، حل می کند.

    شش- همسفری
    یکی از دوستان مسلط به زبان ژاپنی می گفت: در سالهای اقامت در ژاپن بارها اتفاق افتاد که مترجم/همراه هیاتها و گروههایی بودم که برای شرکت در کنفرانسها و... به ژاپن می آمدند. شگفت آور این بود که با عالیترین سطوح هیات هم که همراه می شدم گاه برای رفتن به ناهار، بگو مگو پیش می آمد. اینجا نه آنجا! آنجا نه، اینجا. گاه در جلسات تخصصی، یکی از اعضای هیات، سخن عضو دیگر را مقابل طرفِ ژاپنی قطع می کند... لاغریِ رواداریها و شدتِ ضعف در تعامل و گفتگوها، در اینگونه سفرها خودش را به شکل تلخ و وحشتناکی نشان می داد/می دهد.

    هفت- سازگاری ایرانی
    در شیراز همسایه ای داشتیم که چهار برادر در یک خانواده، یکی لوله کش ساختمان بود، یکی نقاش ساختمان، یکی بنایی می کرد و یکی هم کارهای صافکاری ماشین. یکبار پرسیدم که این چهار برادر که این طیف از کارهای خدماتی را استادانه بلدند، چرا با هم شرکت نمی زنند و کسب و کار مشترکی را با هم راه نمی اندازند؟ یکی از آشنایان جواب داد برای حفظ برادری شان.

    گفت: نمی توانند با هم کار کنند.

    هشت- از رنجی که می‌بریم
    ما ایرانیان، تا سالها دست استعمار و استثمار را در واکاوی علل عقب افتادگی خود، مسئول دانسته ایم. پس از مقطعی (از مشروطه تا امروز) هم، عمدتا از منظر مسائل حاکمیتی به تحلیل امور خود نشسته ایم. اما امروز در برابر یک سوال اساسی قرار داریم: «اساسا میزان سازگاری ما با هم چقدر است؟»
    آیا این میزان از منازعه در لایه های مختلف جامعه ما محل سوال و تعجب نیست؟
    آیا کتاب سرافراز و نامه محمدرضا رحیمی و امثال این اتفاقات را باید فقط از منظر یک رویداد سیاسی تحلیل کنیم یا اینکه موضوع ریشه دارتر از این حرفهاست؟

    چند نفر از ما می توانند با هم یک شرکت تاسیس کنند و «چهل و چند سال» با هم کار کنند؟

    چند نفر از ما می توانند با هم در مسیر یک فعالیت اجتماعی/سیاسی، همراه شوند و بعد از چندسال علیه هم «نامه» و «یوتیوب» و «آپارات» تولید نکنند؟

    این پریشان حالی ما و این شکل نگرفتن «هسته های قوی اقتصادی/اجتماعی»، ریشه در چه دارد؟ دبستان؟ دبیرستان؟ دانشگاه؟
    کجای کار ما ایراد دارد که از میان ما چند نفر مشابه ماتسوشیتا و برادرخانمش، یا مشابه زاگربرگ و رفقایش، نمی توانند به مدت «چند دهه» همکاری کنند؟ و کار به دادگاه و دادگاه کشی نرسد؟
     این روحیه ناسازگاری ایرانی را آیا نسل جدید می تواند بهبود ببخشد؟